با حرص رومو برگردوندمو گفتم: من شب خونھ نیستم میرم خونھ شیوا اینا. مامان با نگرانی گفت: انقدر داد نزن الان باز بابات عصبانی میشھ. با لجبازی گفتم: خب عصبانی بشھ ھیچ کس مھم نیست فقط بابا تو این خونھ مھمھ؟! اخمی کرد و گفت: اون باباتھ درست صحبت کن. با ناراحتی گفتم: منم دخترتونم تنھا بچھ تونم شما اصلا بھ من فکر میکنید؟ کجا کم گذاشتیم واست؟ . بلند شو بھ جای این حرفا برو یھ دوش بگیر بیا 2 کی در حقت کوتاھی کردیم؟ ھیچ وقت ولی الان دارید جبران میکنید ماشا حاضر شو انقدرم باباتو حرص نده. دیگھ داشت گریھ ام میگرفت با کلافگی گفتم: مامان چرا متوجھ نیستید میگم ن م ی خ و ا م. من میرم خونھ شیوا. تو بیخود میکنی میخوای آبروی مارو ببری؟ _چھ آبرویی آخھ؟ بس کن طناز حوصلھ ندارم باھات کل کل کنم میری دوش میگیری حاضر میشی میای مثل بچھ آدم میشینی پایین اخم و تخم ھم نداریم فھمیدی؟ شما نمیتونید بھ من زور بگید حق ندارید زندگیم رو خراب کنید حق ندارید. با دلخوری نگام کرد و گفت: ما حق نداریم؟؟ من کھ نھ ماه تو شکمم نگھت داشتم؟ بابات کھ این ھمھ زحمتت رو کشیده؟ ما کھ چندین سالھ زحمتت رو کشیدیم و نذاشتیم آب تو دلت تکون بخوره؟ حالا دیگھ حق نداریم تو کارت دخالت بکنیم؟ حق نداریم نذاریم خودتو بندازی تو چاه؟ با بغض گفتم: ولی مامان منم آدمم چرا نمیخواید قبول کنید که واسه زندگیم خودم تصمیم بگیرم؟
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
ایدی تلگرام : mohammad_19@