صدای سرهنگ رو که شنیدم به سمتش مایل شدم. نگاهم در نگاه سرخ سرهنگ گره خورد. دستمو روی رون پام گذاشتم کمی به سمت جلو خم شدم.
سرهنگ: هنوز کارمون تموم نشده! این پرونده خیلی درگیرم کرده، رمان پلیسی هنوز بعد از ده سال نتونستیم این پرونده رو تموم کنیم، (با حسرتی آشکار ادامه داد) نتونستیم…. ده سال که مطلع از همچین پروندهای شدیم ولی هنوز نتونستیم کاری از پیش ببریم. سروان رضایی:مشکل چیه جناب سرهنگ؟ سرهنگ:مشکل که هست! منتها من دنبال ریشهای مشکل هستم ولی بسیاری از همکارای ما فقط سطحیترین موضوع این پرونده رو فهمیدند و هنوز نتونستند کاری از پیش ببرند…. من میخوام به عمیقترین لایهای این پرونده برند، بفهمن رئیس اصلی این باند کیه؟! با چه کسی معامله میکنه؟! هدفش از افتتاح این باند چیه؟
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
با عضو شدن در انجمن مطالب خودتون رو در سایت به اشتراک بزارین
ایدی تلگرام : mohammad_19@