
دانلود رمان ازدواج اجباری از سارا بلا pdf
***
خلاصه ای از رمان
***
تازه از مدرسه تعطیل شده بودم تو راه خونه بودم
سرکوچه با سارا خدافظی کردم خونه ی ما یکی از نقاط پایین
شهر بود یه خونه ویلایی حیاط دار با دیدنbmwسفید رنگی
که در خونه پارک شده بود تعجب کردم تو این محله
هیچکی از این ماشینا نداشتم اونم ماشینی که جلوی خونه م
ا پارک شده باشه با تعجب رفتم تو خونه دو جفت کفش
مردونه در خونه گذاشته بود در رو باز کردم ورفتم تو خونه
ما طوری بود که پذیرایی و نشیمن یکی بود برای اینکه
بری تو اتاقا باید ازونجا رد میشدی با کنجکاوی رفتم تو با
دیدن دوتا پسر جوون که روی زمین نشسته بودن دیگه
خیلی تعجب کردم با شک نگاشون کردمو سلام دادن اونام
با شک جوابمو دادن سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم
باران کوچولوی من تو اتاق با لباسای مهدش خوابش برده بود
اروم بوسیدمش و لباساش و طوری که بیدار نشه در
اوردم لباسای خودمم عوض کردم و رفتم توی اشپزخونه
بازم بایدازجلوی اون دوتا مرد رد میشدم این دفعه باباهم
روبه روش نشسته بود به بابام سلام کردم که با مهربونیجوابموداد
رفتم تو اشپزخونه و بابا رو صدا زدم-بابا؟-
******
برای دانلود رمان به ادامه مطلب مراجعه کنین
******
دانلود رمان با لینک مستقیم