به چشمهای کنجکاو راننده از آینه نگاهی کرد و با خودش فکر کرد چه خبری بدتر از اینکه یک هفته مونده به عروسی، عروس به دست شوهرش کشته بشه؟ از این خبری بدتر داریم؟ این پاسخ محکمی برای از بین بردن نگاه پر از سوال توی آینه هست؟ یعنی واقعاً هستند زنهایی که انقدر بیرحمانه بمیرن؟!
و دوباره صحنههای صبح از جلوی چشمش مثل یک فیلم گذر کردن. دستهاش رو مشت کرد و برای فرار از نگاه توی آینه که منتظر جوابی بود، بغضش رو به سختی قورت داد.
راننده که جواب دلخواهش رو نشنیده بود رمان عاشقانه ابرویی بالا انداخت و دنده رو عوض کرد.
دلش نمیخواست به خونه برگرده، خونهای که صبح وقتی داشت میاومد بیرون هرگز فکرش رو نمیکرد که با این حال برگرده، خونهای که میدونست تا الان آرین خودشو رسونده و به طرز ماهرانهای همه رو قانع کرده، جوری که با اولین کلمه متهم ردیف اول میشد!
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
ایدی تلگرام : mohammad_19@