دانلود رمان دریاچه قو نویسنده مهسا نجف زاده

خلاصه رمان دریاچه قو
انگشتان سامان آهسته چند تار موی روی صورتش را به پشت گوش هدایت کرد و گفت: نمیخوای حرف بزنی؟ نمیخوای بگی چی شده؟ با لبخند گفت: وا ! چرا فکر میکنی یه اتفاقی افتاده؟! -من اگه تو رو نشناسم که سامان نیستم … وقت تمرین حسابی ذهنت مشغول بود. با اخم ساختگی گفت: من امروز خیلی خوب بودم خودت هم این رو گفتی. بعد از سه ساعت تمرین مشغول تا کردن لباس ها و قرار دادنشان در کیف بزرگ صورتی رنگش بود. رمان سامان کیف را سمت خود کشید و گفت: البته که خوب بودی ولی انقدر تجربه دارم که بفهمم وقت تمرین از تمام تمرکزت استفاده
نمیکردی… با من حرف بزن آنا، یه موضوعی ناراحتت کرده، درست میگم؟ نکنه به خاطر آنیده؟ با اخم و بد خلقی سرش را بالا گرفت و گفت: چه ربطی به آنید داره؟ -از این که داره ازدواج میکنه و قرار نیست دیگه با شما زندگی کنه ناراحت نیستی؟! تمام مجلس خواستگاری آنید را ساکت و آرام گوشه ای نشسته بود و به عابد و آن جعبه سفید و صورتی فکر می کرد. جواب بلهی آنید را گرفته بودند، تعداد سکه های مهریه مشخص شده بود، تاریخ نامزدی و عقد و عروسی را هم تعیین کرده بودند اما او فقط به دنبال توجیه دیگر و متفاوتی برای خریده شدن چنین لباسی
مشخصات رمان دریاچه قو
نام رمان |
دریاچه قو |
نویسنده |
مهسا نجف زاده
|
فرمت رمان |
pdf |
تعدادصفحات |
1923 |
زبان |
فارسی |
موضوع رمان |
عاشقانه |
دانلود رمان با لینک مستقیم