نوشته های عاشقانه

♥≈♥≈♥≈♥≈♥ love-74.ir ♥≈♥≈♥≈♥≈♥ نام رمان: الماس جادویی نویسنده: سلما علیزاده موض

ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
کانال پول داغ بورس | فیلتر پول داغ 0 646 mohammad
فیلتر کد به کد حقیقی به حقوقی | خروج پول حقیقی 0 148 mohammad
فیلتر کد به کد حقوقی به حقیقی | ورود پول حقیقی 0 85 mohammad
فیلتر سرانه خرید حقیقی دو برابر سرانه فروش حقیقی 0 184 mohammad
فیلتر اردر ترس در بورس 0 107 mohammad
فیلتر اردر حمایتی در بورس 0 122 mohammad

رمان الماس جادویی

  • 14:31
  • 1592  بازدید

دانلود رمان الماس جادویی نویسنده سلما علیزاده

دانلود رمان الماس جادویی نویسنده سلما علیزاده

خلاصه رمان الماس جادویی

میزم درست پایین پنجره بود. با کمک صندلی روی میزم نشستم و پنجره رو باز کردم. وقتی روی میز مینشستم راحت میتونستم پشت پنجره رو ببینم. باد خنکی که به صورتم خورد لبخند کوچیکی روی لبام اومد‌.کتاب مورد علاقه ام برداشتم و به اسمش خیره شدم که با خط زیبایی نوشته بود “الماس جادویی” این کتاب مورد علاقه من بود. راجب دو تا الماس جادویی بود. همینجور که توی کتاب گفته شده یکی از الماس ها مربوط به یک پسره و یکی دیگه از الماس ها مربوط به یه دختره. هیچکس از جای این دو الماس خبر نداره و گفته شده که فقط اون دو نفر میتونن به این دو الماس دست بزنن اون دو نفر هم طبیعت انتخاب میکنه! کسی که لیاقت داشتن اون الماس رو داشته باشه میتونه صاحب اون دو الماس جادویی بشه!

این کتاب رو مادربزرگم بهم هدیه داده بود‌ خیلی دوسش داشتم. بعد از خوندن چند صفحه.. کتاب رو سر جاش گذاشتم و به بیرون خیره شدم که ناگهان یه چیزی با تمام سرعت مانند جت رد شد، این چی بود دیگه؟ فک کنم خیالاتی شدم. احتمال به خاطر خستگی زیاد توهمی شدم. از روی میز پایین اومدم و یه لباس مناسب پوشیدم تا به جای همیشگیم برم. گوشیم و برداشتم و از اتاق خارج شدم. مامانم با دیدن من با تاسف گفت: باز میخوای بری جلوی اون جنگل کوفتی؟ خندیدم و گفتم: مگه چیه آخه داخل جنگل که نمیرم. مامان: دختر مگه نمیفهمی اونجا خطرناکه اگه بلایی سرت بیاد من باید چیکار کنم؟ بی حوصله گفتم: آخه مامان جن و روح وجود ندارن…