دانلود رمان الماس جادویی نویسنده سلما علیزاده

خلاصه رمان الماس جادویی
میزم درست پایین پنجره بود. با کمک صندلی روی میزم نشستم و پنجره رو باز کردم. وقتی روی میز مینشستم راحت میتونستم پشت پنجره رو ببینم. باد خنکی که به صورتم خورد لبخند کوچیکی روی لبام اومد.کتاب مورد علاقه ام برداشتم و به اسمش خیره شدم که با خط زیبایی نوشته بود “الماس جادویی” این کتاب مورد علاقه من بود. راجب دو تا الماس جادویی بود. همینجور که توی کتاب گفته شده یکی از الماس ها مربوط به یک پسره و یکی دیگه از الماس ها مربوط به یه دختره. هیچکس از جای این دو الماس خبر نداره و گفته شده که فقط اون دو نفر میتونن به این دو الماس دست بزنن اون دو نفر هم طبیعت انتخاب میکنه! کسی که لیاقت داشتن اون الماس رو داشته باشه میتونه صاحب اون دو الماس جادویی بشه!
این کتاب رو مادربزرگم بهم هدیه داده بود خیلی دوسش داشتم. بعد از خوندن چند صفحه.. کتاب رو سر جاش گذاشتم و به بیرون خیره شدم که ناگهان یه چیزی با تمام سرعت مانند جت رد شد، این چی بود دیگه؟ فک کنم خیالاتی شدم. احتمال به خاطر خستگی زیاد توهمی شدم. از روی میز پایین اومدم و یه لباس مناسب پوشیدم تا به جای همیشگیم برم. گوشیم و برداشتم و از اتاق خارج شدم. مامانم با دیدن من با تاسف گفت: باز میخوای بری جلوی اون جنگل کوفتی؟ خندیدم و گفتم: مگه چیه آخه داخل جنگل که نمیرم. مامان: دختر مگه نمیفهمی اونجا خطرناکه اگه بلایی سرت بیاد من باید چیکار کنم؟ بی حوصله گفتم: آخه مامان جن و روح وجود ندارن…