دانلود رمان ریسک تا عشق نویسنده حدیث

خلاصه رمان ریسک تا عشق
گذاشتمش توی کیفم و یه ماچ روی گونه ی مامان کاشتم و گفتم : من دیگه برم .برو عزیزم . مواظب خودت باش .چون مدرسه نزدیک خونمون یعنی ده دقیقه تا مدرسمون راه بود ، پیاده میرفتم !
خب بزار تا رسیدن به مدرسه خودمو معرفی کنم ، اسمم نهال منصوریه .
بچه ی سوم خانواده م . دو تا داداش به ایم کورای و بوراک دارم . دو قلو ان .
یه خونه داریم ، که برای خودمونه .
سالنش ۴ تا فرش دوازده متری میخوره و حیاطش هم به اندازه ی سالن بود .
خونمون ۳ خوابس . یکی برای مامان و بابا .
یکی برای داداشام و اخری هم ماله من !
وقتی به خودم اومدم به مدرسه رسیده بودم .
رفتم توی کلاس ، هیچ وقت دیر نمیرفتم سر کلاس .
شیطون ولی خر خون بودم ! خخخ
کلی که آدامسمو جویدم گذاشتم جایی که معلم کتاباش رو میزاره .