دانلود رمان نفرت یا عشق نویسنده مریم نامنی

قسمتی از رمان نفرت یا عشق
به خونه که برگشتیم خونواده حامی خونه ما بودن. خریدار و جابه جا کردیم و از خونواده حامی پذیرایی کردیم نیکی و حامی رفتن تو باغ حرف بزنن.. قرار شد فردا ناهار حامی و نیکی منو ستاره… خلاصه جونا بریم بیرون تا این دوتا شتر مرغ عاشق حرفاشونو بزنن، نه، نه… مرغ عشق.شک ندارم قبادم میاد قراره مثلا خودشو ثابت کنه… آخر شب بود… همگی خسته بودن و رفتن بخوابن، منم که خوابم نمی اومد… گیتارو برداشتم و رفتم کنار ساحل کنارم کفشامو در آوردم و نشستم ساحل خلوت بود
فقط چندتا چراغ اطراف روشن بود.. به دریای آروم اما ترسناک نگاه کردم… گیتارو رو پام جا دادمو زدم: ((بعد من در پس این شهر کسی دست تو را دست تورا میگیرد… یک نفر میرسد از راه در این فاصله جا میگیرد… هر که با بغض شبی پرسه زده پرسه زده حال مرا میفهمد… ته فنجان تو دیوانگی حال مرا میفهمد… آهنگ که تموم شد با صدای دست زدن کسی دست از خوندن کشیدم و برگشتم. گیتارو کنار گذاشتم خودش بود.. این وقت شب اینجا چیکار می کرد؟؟ گیتارو تو کیفش گذاشتمو کفشامو