رمان عاشقانه شاید تا به حال داستان های عاشقانه ی بسیاری خوانده باشی …
روایت لیلی و مجنون های روزگار و حکایت ازدواجهای اجباری که به عشق ختم میشود …
داستان سیندرلا هایی که شاهزاده های بلورین را اسیر عشق خود میکنند و قصه ی نفرتهایی که به عشق بدل میشود … اما داستان من ! حکایت زندگی پر فراز و نشیب من شبیه به هیچ کدام از اینها نیست … گویا تقدیر تمام پیچ و خم های زمانه را در مسیر من قرار داده … شاهزاده های کاغذی روایت ارباب زاده هاییست که برق لباسهایشان تا صدهاکیلومتر چشم را میزند …
قصه ی کاخ های باشکوهیست که حسرت یک روزپادشاهی در آن را هزاران نفر بر دل دارند … شاهزاده های کاغذی فقط یک افسانه نیست …
حکایت زندگی انسانهاییست که پوسته ی طلاییشان اسباب فریب منو توست …
بچه هایی که متولد میشوند که تکیه بر تخت های اجدادیشان حکومت کنند …
آنها که سفره های رنگینشان دست نخورده باقی میماند و به روی من و تو پوزخند میزند … و من و تو … ما همان هایی هستیم که گوشه ای مینشینیم و به سرنوشت لعنت میفرستیم… نگاهشان میکنیم و تنها چیزی که چشمهایمان فریاد میزند کوهی از حسرت است …
و من و تو و تمام نگاه های حسرت آمیزی که به آنها خیره شده … احمق هایی هستیم که اسیر چشمهایمان شده ایم …
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
با عضو شدن در انجمن مطالب خودتون رو در سایت به اشتراک بزارین
ایدی تلگرام : mohammad_19@