آسانسور ایستاد همراه خدمتکار از آسانسور بیرون رفتم وارد راهروی پهنی شدیم و مستقیم رفتیم در راهروی دیگری پیچیدیم. همانجور که نگاه اطراف می کردم گفتم: اینجا مثل من کسی هست که همینجا بخوابه؟ بیشتریامون همین جوری هستیم ولی اتاق مدیرا فرق داره. لبخند زدم و سینه ای صاف کردم جلوی در اتاقی ایستاد کارتی طرفم گرفت و گفت: -این اتاق تو هست اتاق همیشگیت اگر موندگار شدی اینجا واسه همیشه مال تو هست کارت را از دستش گرفتم و گفتم: -ممنون. -بچه ها برات لباس فرم گذاشتن اونارو بپوش بیا پایین امشب همه تو اتاق کنفرانس جمع میشن تا با نیروهای جدید آشنا بشن. -باش میام. او رفت و من نگاه کارت توی دستم کردم دیده بودم در فیلم ها کارت را روی قفل روی در می کشند.
کارت را جلو بردم و چند بار امتحان کردم اما باز نشد خم شدم و با دقت بیشتری کارت را کشیدم اما باز هم باز نشد. پوفی کردم وصاف ایستادم نگاه در سفید رنگ کردم و گفتم: -آبرو داری کن. باز کارت را کشیدم اما باز نشد. با حرص لگدی به در کوبیدم که خودم دلم غش رفت فریادی زدم پایم را در دست گرفتم و لی لی کنان دور خودم می چرخیدم . – آرام باش. جوری طرف گفت آرام باش انگار به حیوان رم کرده می گوید سر چرخاندم نگاه کسی که آن حرف را زد کردم. با دیدنش بینی چین دادم و نگاه سطل در دستش کردم. پایم را روی زمین گذاشتم و گفتم: -مگه خودتو تو آینه دیدی؟ اخمی کرد خواست برود اما سریع گفتم: -بلدی درو باز کنی؟
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
ایدی تلگرام : mohammad_19@
ایدی روبیکا : mohammad_233@