وای خدا، من از دست اینا چیکار کنم؟ وایسا بچه مگه دستم بهت نرسه. آرتین: آذین صبر کن کمکت کنم. آخه من از دست این دو تا وروجک چیکار کنم؟ إإإ دیدی آب کف و پوست موز بذارن دم در آی کمرم آی دستم. با کمک آرتین از جام بلند شدم نگاه نگاه کل لباسام به گند کشیده شد از دست این دو تا. _آرتان، آرتام کارتون ندارم بیاید داخل. آرتان: واگعا؟«واقعا» _آره حالا بیاید سرما بخورین پول ندارم ببرمتون دکتر. بعد از اینکه بچهها اومدن داخل لباساشون رو عوض کردم سفره انداختم تا شام بخورن. هی امشبم شام ندارم از کنار سفره به تنها داراییهام نگاه کردم: آرتین، آرتام، آرتان آرتین ده سالشه و کلاس چهارم اما بر خلاف سنش خیلی بزرگانه و منطقی هستش و در هر شرایطی آدم رو درک میکنه. آرتان و آرتام هم که دو قلو ناهمسان هستن رمان عاشقانه از نظر قیافه فرق دارن اما از نظر اخلاق کپ همن هردو شیطونو بازیگوش. آرتام: آچی تو گذا نمیخوری؟ _عزیز دل آجی من سیرم تو بخور. واقعا گرسنه بودم اما نبود،چی بخورم این چند روز بخاطر ایام امتحانات ترم نرفتم تولیدی واسه همین هیچ پولی نداشتم، رومم نمیشد از دایی بگیرم. بازم خوبه یکم از پس اندازم بود وگرنه همینم نبود. امتحان آخر رو هم که امروز دادم باید از فردا جبران کنم خیالمم از بابت خونه راحته آرتین هستش.
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
ایدی تلگرام : mohammad_19@