دانلود رمان ملودی های آسمانی نویسنده حمید درکی

خلاصه رمان ملودی های آسمانی
به مادرش فکر کرد که با چه مشقتی بزرگش کرده بود به وضع درآمدش فکر کرد که با همه تلاش و کوشش او کفاف مخارج زندگی را نمی داد به سختگیری های روز افزون موانع پیش رو، دیگه رضا امید و هدفی براش باقی نمونده بود، با خود گفت: همه دلخوشی زندگیم ملودی بود اونم ازم گرفتند خدایا چی کنم، تا میاد سر و سامانی به زندگیم ،بدم همیشه یه مانع می پره وسط، همه چی رو با خاک یکسان میکنه نه وامی ، نه ضامنی، نه حامی پولداری چکار کنم؟ ملودی تیر خلاص زد به زندگیم. الانم رفته نشسته بغل دست فرهاد نامرد.
رضا نا امیدی عمیقی بر وجودش چنگ انداخت که تا بحال تجربه نکرده بود. لحظه ای بی حرکت و آرام به آب عمیق کانال نظر انداخت و ناگهان تصمیم عجیبی گرفت، خواست خودش رو به همراه اتومبیل دوست داشتنی و پر خاطره اش در آب غرق کنه، رمان به گونه ای که هرگز کسی نتونه نشانه ای از پیدا کنه، اما مادرش چی؟ او نیز می توانست با فروش آپارتمان جایی رو اجاره کنه و برای خودش یک پرستار بگیره و چند سال باقی مانده عمرش را با سپرده بانکی بگذرونه، با خودش اندیشید چگونه میتونه غم از دست دادن تنها فرزندش را تحمل کنه.