| عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
| کانال پول داغ بورس | فیلتر پول داغ | 0 | 2280 | mohammad |
| فیلتر کد به کد حقیقی به حقوقی | خروج پول حقیقی | 0 | 496 | mohammad |
| فیلتر کد به کد حقوقی به حقیقی | ورود پول حقیقی | 0 | 384 | mohammad |
| فیلتر سرانه خرید حقیقی دو برابر سرانه فروش حقیقی | 0 | 470 | mohammad |
| فیلتر اردر ترس در بورس | 0 | 327 | mohammad |
| فیلتر اردر حمایتی در بورس | 0 | 389 | mohammad |
***
مایوی شنام رو پوشیدم و موهام رو داخل کلاهم جمع کردم. برای مسابقه چهار نفر بودیم. من و شقایق و ترانه و شکیلا! مربی با صدای بلندی رو بهمون گفت: با عدد سه شروع کنید. یک… دو… سه… خودم رو حرف های داخل آب انداختم. با قدرت دست هام و باز می کردم و جلو می رفتم. گاهی اوقات سرم و از آب بیرون می آوردم و نفس می کشیدم. اطرافم و نگاه کردم. شقایق از من جلو زده بود و من نفر دوم بودم. هیچ وقت باخت رو قبول ندارم. بیشتر سعی کردم. دست هام و باز کردم و پا زدم. مربی همش با صدای بلند راهنمایی می کرد؛ ولی من بی توجه بودم. باید برنده میشدم و وقتی برای تلف کردن نداشتم. بالاخره با کلی تلاش ازش جلو زدم و شقایق مثل خودم تلاش می کرد ازم جلو بزنه. فقط یکم مونده بود که به خط آخر برسم.
خسته شده بودم؛ ولی تلاشم رو قطع نکردم. بالاخره به خط آخر رسیدم و برنده شدم. شور و شوق دوست هام شدیداً خوشحالم می کرد و همین طور بی اعصابی و ناراحتی دشمن هام… فقط بیست و هفت روز دیگه به برگزاری مسابقات کاراته مونده بود. بیشتر از شنا، دلم می خواست تو مسابقه کاراته پیروز میدان بشم. ملیسا هنوز باهام قهر بود.انگار از اون پسره خوشش اومده. به درک! من که ازش متنفرم. اگه دوباره ببینمش بهش نشون میدم دنیا دست کیه. کتاب خاطراتم و بستم. مامان از داخل آشپز خونه داشت صدام میزد. از جام بلند شدم و به آشپزخونه رفتم. ملیسا کنار مامان نشسته بود و با عصبانیت نگاهم می کرد. مامان با لحن جدی و دلخوری گفت: شما دو تا چتونه؟ کلافه نگاهی به مامانم انداختم و...
نام رمان: عشقی در چنگ غرور
نویسنده: سانیا
موضوع: عاشقانه/درام/غمگین
تعداد صفحات: 227
