دانلود رمان اصیل و خونخوار نویسنده کیمیا وارثی جلد اول
قسمتی از رمان اصیل و خونخوار
تندتند شروع به دویدن کردم و دستم رو بالا گرفتم. بالاخره اتوبوس ایستاد و من پریدم داخل. نفسی تازه کردم و بهخاطر پر بودن صندلیها، همونجا وایستادم. کلی خودم رو نفرین کردم که چرا ماشینم رو با خودم نیاوردم. اگه آورده بودم الان مجبور نبودم به خاطر اتوبوس بدوم. پوفی کشیدم و به نرده تکیه دادم. رمان عاشقانه دستی به صورت عرقکردم کشیدم. از گرما و همچنین دویدن، نفسم گرفته بود و بالا نمیاومد. بالاخره بعد از یک ربع، اتوبوس توقف کرد و من بعد از دادن مبلغ به پسر جوون راننده که موهاش رو فشن کرده بود و مثل لاتها شده بود، پیاده شدم و سمت خونه رفتم. زنگ زدم و بعد به دیوارهای آجری تکیه دادم. کمی بعد، درِ رنگ ورورفتهی خونه باز و فاطمه در درگاه نمایان شد. طلبکار نگاهم کرد و گفت: – کاشکی میذاشتی فردا میومدی! لبم رو گزیدم و گفتم: – شرمنده به خدا فاطی! امروز مشتری زیاد بود و ازطرفی اتوبوس… – خب بابا انقدر حرف نزن. بیا تو.
سلام و درود خدمت همه ی دوستان و عزیزان گل
امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد و براتون مفید باشه.
با نظر دادن ما را در بهتر شدن مطالب سایت یاری کنید.
ایدی تلگرام : mohammad_19@