نوشته های عاشقانه

عکس و متن عاشقانه,متن عاشقانه,عکس نوشته زیبا,جملات احساسی,اس ام اس جدید,نوشته های خاص,عکس های ناب,جملات قشنگ

ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
کانال پول داغ بورس | فیلتر پول داغ 0 2284 mohammad
فیلتر کد به کد حقیقی به حقوقی | خروج پول حقیقی 0 496 mohammad
فیلتر کد به کد حقوقی به حقیقی | ورود پول حقیقی 0 384 mohammad
فیلتر سرانه خرید حقیقی دو برابر سرانه فروش حقیقی 0 471 mohammad
فیلتر اردر ترس در بورس 0 327 mohammad
فیلتر اردر حمایتی در بورس 0 389 mohammad

رمان تو پاییز زندگی کن

  • 15:05
  • 234  بازدید

دانلود رمان تو پاییز زندگی کن نویسنده ا.اصغرزاده

دانلود رمان تو پاییز زندگی کن نویسنده ا.اصغرزاده

معرفی رمان:رمان تو پاییز زندگی کن _ این رمان روایتگر زندگی دختر مرفهی به اسم پاییز است که با پسری به نام فرهود قرار ازدواج گذاشته. با تمام مخالفت‌های خانواده‌اش این دو باهم ازدواج می‌کنند تا اینکه با اتفاقی زندگی هر دو نفر دگرگون می‌شود…

قمستی از رمان تو پاییز زندگی کن

زیر لب غر می‌زنم.
-باشه فرهود خان، بازم بدقولی، حالا بیا دارم برات!
از پشت دسته گل رو روبروی صورتم میگیری و میدونی باز از بدقولیت ناراحتم.
-عفو بفرمایید بانو!
با لبخند بر می‌گردم سمتت، آخه مگه میشه از تو ناراحت شد!
-علیک سلام، بازم بدقولی!
آروم با نوک انگشتت میزنی به بینیم.
-می‌دونی که درگیرم چشم آهوی پاییزی، رمان عاشقانه همین ‌یه ساعت هم برا دیدنت کلی منت می‌کشم بانو!
پشت چشم نازک می‌کنم.
-منت میزنی!
می‌خندی، چال گونه‌ات بهم چشمک می‌زنه و شیطونه میگه بپرم گازت بگیرماااا!
می‌فهمی، عقب عقب میری و انگشت ‌اشاره‌اتو جلو چشمام تکون میدی.
-آی‌ای‌ای، شیطونی نداریما!
لبمو کج می‌کنم و دسته گل رو تو هوا تکون میدم.
-مگه با تو میشه شیطونی کرد، خشک!

رمان شروع از پایان

  • 22:02
  • 957  بازدید

دانلود رمان شروع از پایان نویسنده سامان شهریور

دانلود رمان شروع از پایان نویسنده سامان شهریور

قسمتی از رمان شروع از پایان

بهش نگاه نکردم‌، دستمو هل داد اونور و روشو کرد طرف پنجره و زیر لب غر زد:
_ به درک که نمیبخشی… چه نازی میکنه واسه من.
به سختی بغضم و خوردم که اشکام در نیاد، پسره‌ی پررو….
آدرس خونه‌ش و داد منم بدون گفتن حرفی فقط روندم.خونه‌ش تو یه محله‌ی خوب و خوش آب و هوا بود، اما چه فایده‌، کل شهرو بوی گند مرده گرفته بود، وقتی پیاده شدیم گفت:
_ باید مرده‌هارو جمع کنیم،رمان شروع از پایان pdf
قهرمو یادم رفت:؟
_ چی؟ میخوای این همه مرده رو چیکارش کنی؟
_ میسوزونیمشون‌، نکنه میخوای تو این هوا نفس بکشی؟
در خونه رو باز کرد و رفتیم داخل، یه حیاط خیلی بزرگ و رمان تخیلی خوشگل داشت که پر از دار و درخت بود با یه ساختمون خیلی لوکس و مدرن خوشگل.
موقع داخل رفتن کمکش میکردم، بهم گفت اتاقش کدوم وره و راه افتادیم، در همین حین به دور و بر خودم نگاه میکردم، خونه‌ی بزرگ و روشنی بود و با وسایل خیلی شیکی هم تزئین شده بود، کمکش کردم که رو تختش دراز بکشه، به تخت دونفره و اتاق خوشگلش نگاه کردم و پرسیدم:
_ خانومتون و تو این حادثه از دست دادین؟
با لحن خشک و رسمی ای جواب داد:
_ نخیر، اونو دو سال پیش از دست دادم. الان پدر و مادرم و از دست دادم.
_ متاسفم، منم مادرم و از دست دادم، آرش هم پدر و مادربزرگشو.

گام به گام هدیه های آسمان سوم ابتدایی

  • 14:38
  • 187  بازدید

دانلود گام به گام هدیه های آسمان سوم ابتدایی کامل با جواب

دانلود گام به گام هدیه های آسمان سوم ابتدایی کامل با جواب

درس هدیه های آسمان سوم ابتدایی، درسی است که دانش آموزان باید به خوبی آن را آموخته و قادر به پاسخگویی به سوالات آن باشند. این درس شامل سوالات و تمرینات بسیاری است که ممکن است برخی دانش آموزان سوم دبستانی توانایی پاسخ به آن ها را نداشته و یا جهت رفع اشکال به معلم خود دسترسی نداشته باشند.

در صورت بروز چنین مواردی این دانش آموزان می توانند به گام به گام هدیه های آسمان سوم ابتدایی مراجعه کرده و روش پاسخگویی به سوال مورد نظر خود را از طریق موارد ذکر شده در این کتاب یاد بگیرند. گام به گام هدیه های آسمان سوم ابتدایی شامل خلاصه مطالب هر درس از این کتاب به همراه پاسخ سوالات و فعالیت های آن است.

رمان عشقی در پیچک های آتش

  • 14:23
  • 310  بازدید

دانلود رمان عشقی در پیچک های آتش نویسنده دلارا اربابی

دانلود رمان عشقی در پیچک های آتش نویسنده دلارا اربابی

قسمتی از رمان عشقی در پیچک های آتش

از جام بلند شدم و از بهشت زهرا بیرون رفتم یکم قدم زدن بد نبود، کم‌کم قدم می‌زدم و اشک‌ها از چشم‌هام پایین می‌ریختن.

با صدای ترمز ماشین که دقیقاً تو یه قدمیم بود، برگشتم که دیدم یه ماشین مشکی کنارمه و از توش دوتا مرد بیرون اومدن، منم یه قدم رفتم که فرار کنم که یهو موهام از پشت کشیده شد و منو با یه حرکت انداختن تو ماشین.

دو تا مرد قول پیکر اومدن یکی سمت چپ و یکی سمت راست نشستن.

منم شروع کردم به داد و هوار.

– جیغ! ولم کنید، کمک. تو رو خدا ولم کنید.

که با حس سردی کنار گوشم که مطمئنم اسلحه بود خفه‌خون گرفتم.

سیخ سر جام نشستم…که اونا هم راه افتادن با ترس به دور و برم نگاه می‌کردم مرده دید ساکتم اسلحه رو از سرم برداشت که تونستم نفس عمیقی بکشم! اونا هم داشتن از شهر خارج می‌شدن و این ترس منو خیلی زیاد می‌کرد.

سر چهار راه بودیم و اینا انگار نه انگار که چراغ قرمز هستش رمان عاشقانه داشتن می‌رفتن‌ که یهو بوق‌های پشت سر هم و پرت شدن ما

چون کمربند نبسته بودم پرت شدم جلو و نمی‌دونم سرم کجا خورد؛ ولی هر جا خورد خیلی سفت بود که سرم داشت از درد منفجر می‌شد چشمامو بستم… .

دانلود رمان داس

  • 23:47
  • 195  بازدید

دانلود رمان داس نویسنده مبینا موسوی

دانلود رمان داس نویسنده مبینا موسوی

قسمتی از رمان داس

همه‌جا را حال و هوای شادی و جشن، احاطه کرده بود. زنانِ روستا لباس‌های نو به تن بچه‌ها می‌پوشاندند و مردها از سمت زمین‌ها‌ی کشاورزی برمی‌گشتند، تا آماده شوند و فردا را در کنار خانواده‌هایشان جشن بگیرند.
کمی خسته به نظر می رسیدند. زن‌ها همیشه در کارها پا به پای آن‌ها پیش می‌رفتند و کمکشان می‌کردند، اما آن روز را به خاطر مراسم فردا در روستا مانده بودند تا خانه‌ها را تمیز و بساط جشن را آماده کنند. به خاطر همین مرد‌ها، بیشتر از روزهای قبل کار کرده بودند.
در این میان، جنگل هم شور و شادیِ دیگری داشت و آن‌ها را با لبخند تماشا می‌کرد. رمان عاشقانه نوای باد در میان شاخه‌های درختانش می‌پیچید و آن‌ها را تشویق می‌کرد تا به بازی‌ای به نام زندگی ادامه دهند.
پسرهای جوان که احساس بزرگ‌تر بودن می‌کردند، در بازسازیِ خانه‌های کاهگلی، کمک دست مادرانشان بودند.
کودکان علی‌رغم هشدارهای مادرانشان، در کوچه‌ها بودند و بدو بدو می‌کردند. در بینشان پسری به اسم زوهار (Zohar) بود؛ زوهاری که جنگل، او را بیشتر از کودکان دیگر دوست داشت و تماشایش می‌کرد.
لباس‌های مرتبی تن کرده بود و موهای رنگ شبش را شانه زده بود. بچه‌ها او را در بازی‌هایشان راه نمی‌دادند و زوهار فقط گوشه‌ای می‌نشست و بازی کودکان و خنده‌هایشان را تماشا می‌کرد. حالا هم بر روی سنگی نشسته و بچه‌ها را که با هم صحبت می‌کردند، نگاه می‌کرد.
دقیقه‌ها گذشتند. باد از میان شاخ و برگِ درختان می‌گذشت.

آهنگ میثم احمدی علی بریز بریز

  • 20:27
  • 89  بازدید

دانلود آهنگ میثم احمدی علی بریز سی دلم شرابه

دانلود آهنگ زیبا و شنیدنی علی بریز از میثم احمدی

دانلود آهنگ میثم احمدی علی بریز سی دلم شرابه

رمان اوف چه تنگه

  • 14:33
  • 444937  بازدید

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf

دانلود رمان های عاشقانه و احساسی بدون سانسور

رمان تا ابد با هم

  • 14:03
  • 33358  بازدید

دانلود رمان تا ابد با هم نویسنده مائده جابری

دانلود رمان تا ابد با هم نویسنده مائده جابری

خلاصه رمان تا ابد با هم

“رامش” بزور مقنعمو روی سرم نگه داشتم و با اخمای توهم از این لباس فرم مسخره و بر گشت دوباره به مدرسه سمت پله ها راه افتادم تا برم توی حیاط و پاتوقمون. هانا و کیان اونجا منتظر منو جانان و ساحل بودن ولی خب جانان خانوم تا چشمش به آینه خورد مشغول مرتب کردن موهاش و گرفتن فیگورای مختلف جلوی اینه شد، منو ساحلم چون اصلا حوصله ی صبر کردن نداشتیم خودمون راه افتادیم تا بریم پایین. هنوز پامو روی پله ی اول نذاشته بودم که صدای داد جانان اومد: صبر کنین منم بیـ جیغ…

جانان روی تک تک پله ها میوفتاد و پایین می رفت، مثل وقتایی که مثلا میخوای نشسته از روی پله ها دونه دونه پایین بری اون با شدت از پله ها قل میخورد، یعنی دقیقا مثل سرسره بازی ساحل با ریتم و قیافه ی خندون با هر بار بالا رفتن و پایین اومدن جانان میخندید بالاخره پله ها تموم شد و جانان با ماتحت صاف شده و قیافه ی جمع شده پایین پله ها افتاد. نمی تونستیم از شدت خنده خودمونو کنترل کنیم و با صدای بلند می خندیدیم نه فقط ما، بلکه هر کی توی راه رو بود هم می خندید. جانان با بدبختی پا شد و گفت: ذلیل نشید الهی! منو مسخره میکنین؟ بیشعورای مفنگی…

کتاب زمانی برای موفقیت

  • 14:05
  • 182  بازدید

دانلود کتاب زمانی برای موفقیت + مهارت های شخصیتی

دانلود کتاب زمانی برای موفقیت + مهارت های شخصیتی

فهرست کتاب ” زمانی برای موفقیت ” در یک نگاه :
پیشگفتار
فصل اول : روانشناسی اجتماعی
دوم : مهارت هایی برای پیشرفت شخصیتی
سوم : اعتماد به نفس
چهارم : آشنایی با NLP
پنجم : هدف گذاری و تصمیم گیری
ششم : عادت ها
هفتم : جملات روانشناسی موفقیت
هشتم : روابط موثر
نهم : غلبه بر اضطراب و نگرانی
دهم : مهارت های زندگی

کتاب هجده قدم تا عشق

  • 22:31
  • 136  بازدید

دانلود کتاب هجده قدم تا عشق - شناخت مسیر موفقیت

دانلود کتاب هجده قدم تا عشق

در واقع با خواندن این کتاب با اعمال و نوع تفکرات اشتباهی که ذهن را دچار استرس کرده و باعث دور افتادن او از استعداد درونی شده‌اند را خواهید شناخت و با رعایت این قدم ها آرامش ذهنی را به خود هدیه می‌دهید و هدیه ذهن به شما در مقابل این آرامش، ذهنی خلاق در مسیر استعداد درونی ست.

آهنگ اکبر گلپا درویش

  • 11:25
  • 500  بازدید

دانلود آهنگ درویش اکبر گلپا + میدونستی که خاک فرش منه

همینک ترانه زیبا و شنیدنی اکبر گلپا به نام درویش با کیفیت عالی

دانلود آهنگ درویش اکبر گلپا + میدونستی که خاک فرش منه

کتاب آموزش تصویری Excel 2021

  • 13:50
  • 151  بازدید

دانلود کتاب آموزش تصویری Excel 2021 رایگان

دانلود کتاب آموزش تصویری Excel 2021 رایگان

فهرست کلی کتاب ” آموزش تصویری Excel 2021 ” در یک نگاه :
فصل اول : معرفی Excel 2021 و آشنایی با محیط نرم افزار
 دوم : کار با سلول ها
 سوم : قالب بندی شرطی

چهارم : تصاویر در اکسل

آهنگ سالار عقیلی برای مردمم

  • 22:33
  • 62  بازدید

دانلود آهنگ سالار عقیلی برای مردمم با کیفیت اصلی MP3

همینک دانلود آهنگ جدید برای مردمم با صدای سالار عقیلی با کیفیت عالی

دانلود آهنگ سالار عقیلی برای مردمم با کیفیت اصلی MP3

آهنگ زانکو باش تا بیام

  • 22:07
  • 142  بازدید

دانلود آهنگ زانکو باش تا بیام با بهترین کیفیت 

دانلود آهنگ جدید زانکو به نام باش تا بیام

دانلود آهنگ زانکو باش تا بیام با بهترین کیفیت

رمان الماس جادویی

  • 14:31
  • 2271  بازدید

دانلود رمان الماس جادویی نویسنده سلما علیزاده

دانلود رمان الماس جادویی نویسنده سلما علیزاده

خلاصه رمان الماس جادویی

میزم درست پایین پنجره بود. با کمک صندلی روی میزم نشستم و پنجره رو باز کردم. وقتی روی میز مینشستم راحت میتونستم پشت پنجره رو ببینم. باد خنکی که به صورتم خورد لبخند کوچیکی روی لبام اومد‌.کتاب مورد علاقه ام برداشتم و به اسمش خیره شدم که با خط زیبایی نوشته بود “الماس جادویی” این کتاب مورد علاقه من بود. راجب دو تا الماس جادویی بود. همینجور که توی کتاب گفته شده یکی از الماس ها مربوط به یک پسره و یکی دیگه از الماس ها مربوط به یه دختره. هیچکس از جای این دو الماس خبر نداره و گفته شده که فقط اون دو نفر میتونن به این دو الماس دست بزنن اون دو نفر هم طبیعت انتخاب میکنه! کسی که لیاقت داشتن اون الماس رو داشته باشه میتونه صاحب اون دو الماس جادویی بشه!

این کتاب رو مادربزرگم بهم هدیه داده بود‌ خیلی دوسش داشتم. بعد از خوندن چند صفحه.. کتاب رو سر جاش گذاشتم و به بیرون خیره شدم که ناگهان یه چیزی با تمام سرعت مانند جت رد شد، این چی بود دیگه؟ فک کنم خیالاتی شدم. احتمال به خاطر خستگی زیاد توهمی شدم. از روی میز پایین اومدم و یه لباس مناسب پوشیدم تا به جای همیشگیم برم. گوشیم و برداشتم و از اتاق خارج شدم. مامانم با دیدن من با تاسف گفت: باز میخوای بری جلوی اون جنگل کوفتی؟ خندیدم و گفتم: مگه چیه آخه داخل جنگل که نمیرم. مامان: دختر مگه نمیفهمی اونجا خطرناکه اگه بلایی سرت بیاد من باید چیکار کنم؟ بی حوصله گفتم: آخه مامان جن و روح وجود ندارن…